
خسته ام از خدایی که دم از آزادی میزند و زندانش تنگترینِ زندانهاست.
ای خدای آنها...امیدوارم نه خدای من باشی و نه خدای آنها!
ولی اگر هستی و اگر نهایت عذابت جرعه آتشیست که به کامم میریزی
پر کن پیاله ام را که این آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد
نظرات شما عزیزان:
|